
صدا و سیمای مرکز آبادان در خط مقدم مبارزه با بحران کووید نوزده، برای شکست کرونا تلاش می...
شهید سپهبد شهید محمد ولی قرنی
شهید سپهبد شهید محمد ولی قرنی
شهید سپهبد شهید محمد ولی قرنی
امام خمینی رحمه الله: «مرحوم آقای قرنی از دوستان ما بود.»
سپهبد شهیدمحمدولی قرنی(3/2/1358)
رئیس ستاد مشترک ارتش
شانزده ساله بودم که نسبت به نام خانوادگی ام حساس شدم. به فکر افتادم بررسی کنم تا ریشه و وجه تسمیه آن را بدانم. حاصل بررسی ام این شد که نام فامیل من منتسب است به یکی از دوستداران و اصحاب گرانقدر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به نام اویس قرنی.
مشیت الهی را این گونه رقم خورده دیدم که هویت من با واسطههایی به انسانی خداجو مرتبط باشد. در قبال این ارتباط مقدس احساس مسئولیت کردم و با خود گفتم: من موظفم در پاسخ به این لطف خداوندی به گونهای عمل کنم که زندگی من شباهت و رنگ و رایحهای به زندگی آن بنده خاص خداوند داشته باشد. شهید محمدولی قرنی
ـ پدرم به درس انشا من بیشتر از بقیه درس هایم اهمیت می داد و همیشه می گفت: سعی کن در انشا عدالت را یک جوری طرح کنی و تبعیض و ضررهای ناشی از بی عدالتی را در جامعه به یک نحوی پرورش دهی.
ـ مسیرهایی که با هم می رفتیم، با تاکسی نمی رفت. راه های نزدیک را پیاده و راه های دور را با اتوبوس می رفت و می گفت: هم صرفه جویی و هم ورزش است. و این پول صرفه جویی را که باید به تاکسی میدادیم به نیازمند می داد.
ـ یکی از بازرسان سازمان ملل یا بانک جهانی به ایران آمده بود که محل هزینه وام پرداختی خود را به ایران مورد بازرسی قرار دهد. پدرم شبانه او را به صورت محرمانه پایین شهر برده بود و گفته بود اینجا اینقدر فقر و تنگدستی هست و آن پول در جاهای غیرضروری هزینه شده است. این موضوع به گوش شاه رسید. خیلی عصبانی شده بود و پدرم را مواخذه کرده بود که چرا این کار را کردی. ایشان گفته بود این یک حقیقت است و من هر پرونده اختلاسی را که بررسی می کنم، ریشه این اختلاس می رسد به یکی از وابستگان دربار که هیچ کاری نمیتوانم بکنم.
ایشان از آمریکاییها خوشش نمیآمد؛ چون به سیاست استعماری آنها واقف بود. بعد از زندان، اول توسط مسئولین رده بالای نظام و دربار با ایشان تماس گرفته بودند که از شما اعاده حیثیت میکنیم. در سال41 به او پیشنهاد میکنند که اظهار پشیمانی کند که هم برگردد ارتش و هم درجه ترفیع خود را بگیرد، که ایشان قبول نکردند.
نحوه شهادت از زبان محافظ ایشان
چند دقیقه قبل از شهادت، من که در منزل و در حیاط نزدیک ایشان بود، یادآوری کردم که چند جوان از داخل هتل مواظب منزل هستند؛ از طبقه دوم که کاملاً بر منزل شهید مسلط بودند. میگفت: عزیز من اینها دو تا دانشجو هستند، ظاهرشان را نگاه کن. اینها آدمهای خوبی هستند. گفتم: تیمسار اینها ورود و خروج ما را یادداشت میکنند. تیمسار میگفت: پسرم، دلم میخواهد بدانی که روز اول که سنگ و سرب را به معدن میبردند، اگر قطعهای از آن به نام من باشد، باید به من اصابت کند. تو اگر بخواهی سپر بلای من بشوی، نمیتوانی.
این صحبتها درست ده دقیقه قبل از شهادت ایشان بود. بعد از این صحبت، قوری چای را که حاج خانم توی راهرو آورده بودند، ایشان گرفتند و آوردند. در آن موقع دو نفر کارگر بودند که نردهها را سمپاده میزدند. من به آنها گفته بودم بدون اطلاع من در منزل را باز نکنید. در همان لحظات بود که یک نفر از دو کارگری که بتونه درست میکرد، دوید و در را باز کرد. من همین طور که به آن کارگر اعتراض داشتم خود را جلوی در رساندم که فرد مهاجم یوزی را زیر گلوی من گذاشت و کلتم را گرفت. خشابش را به یک طرف پرت کرد و من را داخل کوچه انداخت و اطراف من را به رگبار بست که من اشهد خود را گفتم و دیدم که صدای دو سه گلوله آمد. یک کارگر بنا داخل کوچه تیرآهنی حدود دو متر روی دوشش بود و ماتش زده بود. اگر آن تیرآهن را میانداخت آنها نمیتوانستند فرار کنند. او کاملاً مبهوت بود و خشکش زده بود. آنها خیلی سریع فرار کردند در حالی که اسلحه هم از من دور بود. من سریع تیمسار را بغل کردم و داخل ماشین گذاشتم و به طرف بیمارستان رفتیم. از بیمارستان به ستاد تلفن زدم. از کیهان و روزنامههای دیگر آمدند. بستگان تیمسار و مسئولین ارتش اقدامات خود را انجام دادند که متأسفانه موثر اقع نشد و ایشان به لقاءالله پیوست.
قسمتهایی از نامه گروه فرقان به همسر شهید قرنی بعد از ترور ایشان
«... به اطلاع تو، دختران و دامادهایت میرسانم که ترور ... قرنی پایان کار نیست؛ بلکه همه فامیل قرنی و دامادهایش، دخترهایش، حتی تو ... ترور خواهید شد. ما ساواکیها تا آخرین لحظه خواهیم جنگید و روز سیام خرداد، که شاه به تهران نزول اجلال میفرماید، امثال طالقانی و دیگر یاران خمینی را کما فی السابق بعد از شکنجه و ... به درک یعنی جایی که قرنی رفت خواهیم فرستاد و از حال منتظر چند عزاداری دیگر باش؛ زیرا گروه تروریستی فرقان تاکنون بیست و شش نفر پاسدار و شوهر تو را کشته و فامیل همه را داغدار کردهاند... گودرزی رئیس گروه تروریستی فرقان
برخی از دغدغه های شهید قرنی در جامعه رژیم ستمشاهی:
ـ راجع به آتش زدن مسجد الاقصی، پاپ کوچکترین اظهاری نکرد. معلوم میشود مسیحیت دائماً علیه اسلام تبلیغ میکند.
ـ اعیاد واقعی همان اعیاد مذهبی است. از سایر تعطیلات باید کاسته شود. عید باید دو فلسفه انقلابی و تاریخی داشته باشد نه سابقه سبکسری و فسق و فجور. مراسم سان و رژه باید در روزی باشد که برای ملت عزیز باشد.
ـ از ورود هر کالایی که به جریان اخلاق عمومی و برای توسعه فساد به کار میرود، جلوگیری شود.
ـ تقلید از لباس و مد اجنبی علاوه بر مفاسد خانمانسوز مدپرستی، اثر روانی نامطلوب دارد. گاندی با گفتن این جمله «هندی باید لباس هندی بپوشد» ضربه محکمی به انگلیسیها زد.
ـ روزنامه آیندگان پیشنهاد میکند درس عربی را از دبیرستانها حذف و به جای آن انگلیسی تدریس شود؛ بیچاره غربزده!
ـ سیستم آزمایشات دانشجویان غلط است. بیشتر امتحان حافظه است در صورتی که باید استعداد آنها مورد ارزیابی قرار بگیرد.
